خدای را منت به عزّ وجلش گفتا و دمی عمیق فرو داد تا ممد حیاتش گردد و پس داد آن دمش را که
ذاتش مفرح به حضور حق باریتعالی گردد.همیان ببست و به داو الملک و دار الاسکیناس رهسپار
گشت . ترنمی حق گویان در امن یجیب و تسبیح دل دانه کنان و اندیشه به این که اوس کریم هم
بس نوشین حکایتی دارد با خود و دلنشین صفایی دارد در اعتکاف خلوت خدایی بدین بندگان خرد .
پیش از خروج از اندرونی ، راست قامت و سرو گونه به جلوه گر صادق نظاره میکند این شاعر مسلکِ
دلباخته و تلخند گلوسوز تحویل این کهنه آبگینه خلوت گزیده می دهدش که چندی پیش جفتش ،
منهزم ِ مشت خشم ملوکانه گشته و تکسیر یافت که فی الحال این خشم مشت کرده را مصفا در
دل پر صفا میجستش ..کرمت را شکر که پیرش چنین گفته هرکه مقرب تر ، جام بلایش بیشتر که
مصداق بام بیش و برف بیش را متجلی ذهنِ کم همت میسازد ! آخر تصدق آن رخسار و قامت ِ
ندیده ات، زهر هلا هل که بس خوشگوارتر از این تقربِ هنظل اندود است حضرتا .... که هرچه به
ذائقه خوش قریحه طنز آلود مینگیریم خشک و برهوتش می جوییم و قلم ِسرخوشانمان را یابست
از نوشتار نغز... مرحمت فرموده اندکی با فاصله از این بنده سراپا تقصیر نظاره گر اعمال و کردار
باشید .بلکم دل آرام نیز از زندگی لذتی کامی جوید که نگویند سیاه بخت آمد و تیره روز گذر نمود
که هر آنچه مریدش تقرب شیرین می نامند به سنگ قبر سیاه ماند همه عمر شباب و شادیمان را ...
پی نوشت :
اگر همسایگان گرام و گرامی خنده بر این آرزوی دل آرامی ننمایند معترف به این سِرّ درونم که دلمان
یک چراغ جادو میخواهد و غولی که دست بر سینه منتظر اوامر دلکش وار بماند .
پانگاری
مباد و مبود که دل آرام به زهر کین بیالاید قلم خویش را که نیک واقف به سِرّ درون خویش که دل آزاری
و تند خویی در مسلک و مرام نباشد و شوربختانه این قلم دو پهلو نیست و چند پهلوی آخته و آماده
به زخم دارد که وقتی به زهر جوهر می آلایمش هرکه میخواند به دل مهرش لکِ غم میافشند ..
آی رفیقان عارض به محضر کل عالم و آدمیم که سالهاست حق الله و حق الناس را منفک از وجودِ
خویش به مراقبه و احتیاط واداشته ایم که در صدد طلب حلّیتیم از هر آنکه به هر عنوان حیلت روا
داشته و یا حقی از حقوق خویشتن این واحد صاحب منزل ستانده و این حقیر به خدنگِ قلم آخته
زخمش زده ایم . و یا آنکه به سهو و اشتباه قلم دلکشانه تند اختر مجازی مان را ممهور و عتاب در
ضمیرخویش جسته ! باشد ما بقی به حکم حق است . که ما با خدای خویش نهان ترجمانی داریم!
نگاشته:
یوم الخمیس
نوزدهم دیماه 1437 ربیع الاول که خاصه ایرانیان و پارسیان پنج شنبه اورمزد شید آریایی نامندش !
به گاهشمار : 19:51

تصویر : کارمندان قاجری در حال مهر و موم نامه
ادامه مطلب
ذاتش مفرح به حضور حق باریتعالی گردد.همیان ببست و به داو الملک و دار الاسکیناس رهسپار
گشت . ترنمی حق گویان در امن یجیب و تسبیح دل دانه کنان و اندیشه به این که اوس کریم هم
بس نوشین حکایتی دارد با خود و دلنشین صفایی دارد در اعتکاف خلوت خدایی بدین بندگان خرد .
پیش از خروج از اندرونی ، راست قامت و سرو گونه به جلوه گر صادق نظاره میکند این شاعر مسلکِ
دلباخته و تلخند گلوسوز تحویل این کهنه آبگینه خلوت گزیده می دهدش که چندی پیش جفتش ،
منهزم ِ مشت خشم ملوکانه گشته و تکسیر یافت که فی الحال این خشم مشت کرده را مصفا در
دل پر صفا میجستش ..کرمت را شکر که پیرش چنین گفته هرکه مقرب تر ، جام بلایش بیشتر که
مصداق بام بیش و برف بیش را متجلی ذهنِ کم همت میسازد ! آخر تصدق آن رخسار و قامت ِ
ندیده ات، زهر هلا هل که بس خوشگوارتر از این تقربِ هنظل اندود است حضرتا .... که هرچه به
ذائقه خوش قریحه طنز آلود مینگیریم خشک و برهوتش می جوییم و قلم ِسرخوشانمان را یابست
از نوشتار نغز... مرحمت فرموده اندکی با فاصله از این بنده سراپا تقصیر نظاره گر اعمال و کردار
باشید .بلکم دل آرام نیز از زندگی لذتی کامی جوید که نگویند سیاه بخت آمد و تیره روز گذر نمود
که هر آنچه مریدش تقرب شیرین می نامند به سنگ قبر سیاه ماند همه عمر شباب و شادیمان را ...
پی نوشت :
اگر همسایگان گرام و گرامی خنده بر این آرزوی دل آرامی ننمایند معترف به این سِرّ درونم که دلمان
یک چراغ جادو میخواهد و غولی که دست بر سینه منتظر اوامر دلکش وار بماند .
پانگاری
مباد و مبود که دل آرام به زهر کین بیالاید قلم خویش را که نیک واقف به سِرّ درون خویش که دل آزاری
و تند خویی در مسلک و مرام نباشد و شوربختانه این قلم دو پهلو نیست و چند پهلوی آخته و آماده
به زخم دارد که وقتی به زهر جوهر می آلایمش هرکه میخواند به دل مهرش لکِ غم میافشند ..
آی رفیقان عارض به محضر کل عالم و آدمیم که سالهاست حق الله و حق الناس را منفک از وجودِ
خویش به مراقبه و احتیاط واداشته ایم که در صدد طلب حلّیتیم از هر آنکه به هر عنوان حیلت روا
داشته و یا حقی از حقوق خویشتن این واحد صاحب منزل ستانده و این حقیر به خدنگِ قلم آخته
زخمش زده ایم . و یا آنکه به سهو و اشتباه قلم دلکشانه تند اختر مجازی مان را ممهور و عتاب در
ضمیرخویش جسته ! باشد ما بقی به حکم حق است . که ما با خدای خویش نهان ترجمانی داریم!
نگاشته:
یوم الخمیس
نوزدهم دیماه 1437 ربیع الاول که خاصه ایرانیان و پارسیان پنج شنبه اورمزد شید آریایی نامندش !
به گاهشمار : 19:51

تصویر : کارمندان قاجری در حال مهر و موم نامه
ادامه مطلب